روزشمار زندگی پسر کوچولوی ما

اومدن به خونمون مشهد

عزیزم 35 روز از تولدت گذشته بود که اومدیم مشهد به خونه خودمون ، این اولین سفر شما بود و واقعا برام جالب بود که تو میفهمیدی که جات عوض شده و چند روز اول بی قراری میکردی ولی در کل بچه خوبی بودی یک شب هم منو اذیت نکردی فقط چند روزی صبح ساعت 6 بلند میشدی و تا ساعت 8 دلت درد میکرد که مامانی شکمت رو چرب میکرد و ماساژ میداد و شما هم خوب میشدی ما با قطار همراه با بابایی اومدیم مشهد ، قرار بود که عزیز هم با ما بیاد که آقاجون نگذاشت بزرگ بشی بیشتر با اخلاق آقاجون آشنا میشی اینم یه عکس از روزی که داشتیم میومدیم مشهد ...
23 ارديبهشت 1391

اومدن به خونمون مشهد

عزیزم 35 روز از تولدت گذشته بود که اومدیم مشهد به خونه خودمون ، این اولین سفر شما بود و واقعا برام جالب بود که تو میفهمیدی که جات عوض شده و چند روز اول بی قراری میکردی ولی در کل بچه خوبی بودی یک شب هم منو اذیت نکردی فقط چند روزی صبح ساعت 6 بلند میشدی و تا ساعت 8 دلت درد میکرد که مامانی شکمت رو چرب میکرد و ماساژ میداد و شما هم خوب میشدی ما با قطار همراه با بابایی اومدیم مشهد ، قرار بود که عزیز هم با ما بیاد که آقاجون نگذاشت بزرگ بشی بیشتر با اخلاق آقاجون آشنا میشی اینم یه عکس از روزی که داشتیم میومدیم مشهد ...
23 ارديبهشت 1391

آقا شدن آرشی

عزیزم 21 روزت که بود بردیمت بیمارستان الغدیر و پسملمون آقا شد ، ولی از زمانی که ختنه شدی که ساعت 11 بود تا ساعت 5 بعدازظهر جیش نمی کردی و فقط گریه میکردی بعدش که جیش کردی آروم شدی در کل خیلی اذیت شدی مخصوصا موقعی که داشت حلقه ات میوفتاد الهی دورت بگردم عزیزم
23 ارديبهشت 1391

آقا شدن آرشی

عزیزم 21 روزت که بود بردیمت بیمارستان الغدیر و پسملمون آقا شد ، ولی از زمانی که ختنه شدی که ساعت 11 بود تا ساعت 5 بعدازظهر جیش نمی کردی و فقط گریه میکردی بعدش که جیش کردی آروم شدی در کل خیلی اذیت شدی مخصوصا موقعی که داشت حلقه ات میوفتاد الهی دورت بگردم عزیزم
23 ارديبهشت 1391

آقا شدن آرشی

عزیزم 21 روزت که بود بردیمت بیمارستان الغدیر و پسملمون آقا شد ، ولی از زمانی که ختنه شدی که ساعت 11 بود تا ساعت 5 بعدازظهر جیش نمی کردی و فقط گریه میکردی بعدش که جیش کردی آروم شدی در کل خیلی اذیت شدی مخصوصا موقعی که داشت حلقه ات میوفتاد الهی دورت بگردم عزیزم
23 ارديبهشت 1391

زردی

عزیزم روز سوم تولدت رفتیم برای ویزیت دکتر و آزمایش غربالگرد ، وقتی رفتیم بیمارستان گفتن دکتر هنوز نیومده و باید صبر کنید تا ساعت 11 موندیم بیمارستان ، وقتی دکتر تو رو دید گفت زردی داری و باید آزمایش بدی ، نمی دونی چه حالی شدم ، بردیم برای آزمایش از کف پات خون گرفتن و جوابشو سریع بهمون دادن و بعله زردی داشتی ، بیلی روبینت 14.5 بود ولی چون بدنت خیلی زرد بود بیمارستان نگهت داشتن ، بابایی هم برگشته بود مشهد ، عزیز و آقاجون برگشتن خونه و مامانی موند و آرشی ، اینگار بیمارستان دور سرم میچرخید ، خیلی ناراحت بودم ، بعد ازظهر خاله لیلا و عزیز اومدن برام وسایل آوردن ، اونموقع روژین کوچولو تو دل خاله لیلا بود با این حال موند پیش مامانی تو بیمارستان ، ای...
23 ارديبهشت 1391

زردی

عزیزم روز سوم تولدت رفتیم برای ویزیت دکتر و آزمایش غربالگرد ، وقتی رفتیم بیمارستان گفتن دکتر هنوز نیومده و باید صبر کنید تا ساعت 11 موندیم بیمارستان ، وقتی دکتر تو رو دید گفت زردی داری و باید آزمایش بدی ، نمی دونی چه حالی شدم ، بردیم برای آزمایش از کف پات خون گرفتن و جوابشو سریع بهمون دادن و بعله زردی داشتی ، بیلی روبینت 14.5 بود ولی چون بدنت خیلی زرد بود بیمارستان نگهت داشتن ، بابایی هم برگشته بود مشهد ، عزیز و آقاجون برگشتن خونه و مامانی موند و آرشی ، اینگار بیمارستان دور سرم میچرخید ، خیلی ناراحت بودم ، بعد ازظهر خاله لیلا و عزیز اومدن برام وسایل آوردن ، اونموقع روژین کوچولو تو دل خاله لیلا بود با این حال موند پیش مامانی تو بیمارستان ، ای...
23 ارديبهشت 1391